تاریخ سامانیان، روایت فراز و نشیبهای شکلگیری حکومتی فارسی زبان در ایران پس از اسلام است. با مطالعهی خلاصه تاریخ ایران از سرگذشت کشورمان در دوران مختلف دانستههای بیشتری کسب خواهیم کرد.
در دورهی سامانیان، ترکها و اقوام دیگر در دربار خلافت عباسی نفوذ کرده و قوت پادشاهی را گرفته بودند. ازاینرو، دربار عباسیان دیگر تسلطی بر نواحی شرقی قلمروی خود نداشت. انقراض طاهریان هم مزید بر علت شد تا سامانیان بتوانند با خاطری آسوده، حکومتی قدرتمند بسازند.
سامانیان در دورهی قدرت طاهریان، فرارود (ماوراءالنهر) را در تصرف داشتند و بعدها با افول طاهریان، خراسان، ری، طبرستان و سیستان را نیز به قلمروی خود افزودند. این خاندان در فرارود و خراسان چیرگی کامل داشتند؛ ولی غلبهشان بر گرگان و طبرستان و سیستان دائمی نبود و زیر پرچم خلیفه بودند.
تاریخ سامانیان نشان میدهد که آنها اطاعت از نظام خلیفهای بغداد را از طاهریان به ارث برده بودند. بخارا پایتخت حکومت نیمهمستقل سامانیان بود. حاکمان سامانی «امیر» نامیده میشدند.
سامانیان خانوادهای از نواحی بلخ و سمرقند و مالک روستای سامان بودند. نیای آنها سامان خداه، دهقانی زرتشتی بود. خانوادهی سامانیان به فرمان مأمون، خلیفهی عباسی، در فرارود حکومت محلی کوچکی را اداره میکردند.
سامانیان پیش از اسماعیل سامانی نیز بر بخشهایی از ایران حکومت میکردند؛ اما اسماعیل توانست قلمروی سامانیان را توسعه دهد و فرمانروایی سامانیان را نیرومند سازد.
خلیفهی عباسی، معتضد، از حضور عمرو لیث بیمناک بود؛ زیرا میدانست مانند برادرش یعقوب اندیشهی فتح بغداد را در سر دارد. پس، از در تفرقهافکنی وارد شد؛ به این امید که با این سیاست، او را از میان بردارد. معتضد حکم فرمانروایی فرارود را به عمرو لیث داد و از طرف دیگر، به اسماعیل پیغام فرستاد: «ما دست تو را کوتاه نکردیم، زان عمل که کرده بودیم.» به این ترتیب، بر آتش جنگ بین دو حاکم دمید.
اسماعیل سامانی به جنگ عمرو لیث رفت و بر او چیره گشت و او را به اسارت درآورد و به نزد خلیفهی بغداد فرستاد تا وفاداری خویش به دستگاه خلافت را ثابت کند. اسماعیل توانست سرزمینهای طاهریان و سامانیان را یکپارچه سازد و حکومتی نیرومند خلق کند. او در واپسین سالهای حیات به پسزدن ترکانی مشغول بود که قصد تجاوز به فرارود را داشتند. او در نهایت، در بخارا بر اثر بیماری درگذشت.
امیر اسماعیل، مسلمانی عاشق عدالت و جنگجویی بیقرار بود. او با اطاعت از خلیفهی بغداد، علویان را از قدرت در گرگان و طبرستان کنار زد. نسب اسماعیل به بهرام چوبین میرسید. منابع تاریخی آن دوره از او به نیکی و جوانمردی یاد میکنند.
پیش از پایهگذاری حکومت سامانیان، شخصی به نام احمدبناسد حاکمیت سمرقند و فرغانه را عهدهدار بود و قسمتهایی از خراسان و خوارزم را در تسلط خود داشت. با درگذشت او، حکومت میان فرزندانش نصر و یعقوب تقسیم شد. بهگونهای که فرمانروایی چاچ به یعقوب و حکومت سمرقند و فرغانه به نصر تعلق گرفت.
در همین دوره، یعقوب لیث صفاری، در سیستان با طاهریان در حال نبرد بود. او با شکست طاهریان و نابودکردن حکومتشان، سرزمینهای خاوری را از نفوذ خلفای عباسی آزاد کرد و زمینههای استقلال حاکمان سامانی را فراهم آورد. این ایمنی و آسودگی باعث شد که سرزمینهای فرارود که از دورهی طاهریان یا حتی پیش از آن تحت سلطهی سامانیان بود، به فرماندهی پادشاهان این سلسله به مرکزی قدرتمند تبدیل شود. در نتیجه، به حکم این پیروزی، تمام خراسان و ری و برای مدتی گرگان، طبرستان و سیستان تحت حاکمیت سامانیان درآمد.
در طول دورهی حکومت سامانیان، خراسان و فرارود از مداخلهی مستقیم کارگزاران خلیفه در امان بود. بااینحال، پیروزی آنها بر گرگان، ری، طبرستان و سیستان دوام چندانی نداشت.
حکومت سامانی که به نام امارت سامانیان نیز شهرت داشت، توسط پادشاهان ایرانیتبار و سنیمذهب زیر پایهگذاری شد و نزدیک به دو قرن پایدار بود:
نصربناحمد که سمرقند را مرکز حکومت خود قرار داده بود، در زمان فروپاشی طاهریان به دست یعقوب لیث صفاری، به حکومت رسید. او زیر سلطهی خلفای عباسی حکومت میکرد. در آن دوران، خلیفه معتمد از بیم قدرتگرفتن یعقوب لیث صفاری، حکومت ماوراءالنهر را به نصر یکم سپرد. نصر نیز حکومت بخارا را به برادرش اسماعیل داد و او با شکستدادن خوارج، آرامش را به بخارا بازگرداند.
یکی از پادشاهان قدرتمند سامانی اسماعیل یکم بود. او با شکست صفاریان و فتح ترکستان و تمام قسمتهای فرارود و بخش عمدهای از سرزمین ایران، موفق به تبدیل حکومت سامانی به امپراتوری بزرگی شد. او ماوراءالنهر، خراسان، طبرستان و ری را نیز تحت سلطهی خود درآورده بود.
بعد از اسماعیل، فرزندش احمد حکومت را به دست گرفت و در نخستین اقدام، ری و سیستان را فتح کرد. سپس، حکومت سیستان را به عمویش، منصوربناسحاق داد. بااینحال، شخصی به نام مولی صندلی با شکست عموی احمد، سیستان را به دست گرفت و به نام صفاریان در آنجا حاکم شد. چندی نگذشت که احمد او را از سیستان بیرون کرد. سپس، در راه حمله به طبرستان غلامانش او را کشتند. به همین دلیل، لقب امیر شهید به او دادند.
پس از احمد، پسر هشتسالهی او نصر با کمک وزیرانش به حکومت رسید. او شورشهای متعددی را سرکوب کرد. مهمترین اقدام او ازبینبردن سلسله علویان طبرستان با کشتن داعی صغیر بود. این پادشاه سامانی با نزدیکشدن به یکی از داعیان اسماعیلی، مذهب اسماعیلیه را در فرارود گسترش داد. بااینحال، علمای سنیمذهب و ترکان از توسعهی این مذهب رضایت نداشتند و تصمیم گرفتند این پادشاه سامانی را به قتل برسانند. هنگامی که نصر از توطئهی آنها مطلع شد، پسرش نوح را به جای خود گمارد.
زمانی که نوحبننصر حکومت سامانی را به دست گرفت، برای جلب نظر اهل سنت، فقیهی سنی به نام ابوالفضل محمد سلمی را بهعنوان وزیر خود انتخاب کرد. در دورهی حکومت او یکی از فرماندهان لشکرش به نام ابوعلی احمد چغانی با او به مخالفت برخاست و وزیرش را کشت. بااینحال، آنها دوباره صلح کردند؛ اما چون ابوعلی در نبرد با بوییان شکست خورد و با رکنالدوله صلح کرد، نوح او را از حاکمیت خراسان برکنار کرد. پس از آن، ابوعلی دوباره به کمک رکنالدوله حاکم خراسان شد. مدتی بعد، نوح در بخارا درگذشت.
پس از نوح، از میان چهار فرزندش، پسر ارشد او عبدالملک یکم که ده سال بیشتر نداشت، حکومت را به دست گرفت. او چند سالی حکومت کرد و سپس در حین بازی چوگان از اسب افتاد و درگذشت. در دورهی حکومت او آرامش و امنیت در خراسان برقرار بود و پس از مرگش شورش و آشوب سراسر خراسان را پر کرد.
بعد از عبدالملک، برادرش منصور یکم حکومت سامانیان را به دست گرفت. او پانزده سال حکومت کرد و در این مدت دانشوران، شاعران و مفسران بسیاری پرورش داد. کتاب تاریخ بلعمی در دورهی او تألیف شد.
پس از منصور، پسر سیزدهسالهاش نوح که به امیر رضی شهرت داشت، به تخت پادشاهی نشست؛ اما مادرش به جای او حکمرانی میکرد. در این دوره، نهضت ترجمه به اوج شکوفایی خود رسید. همچنین، یکی از بزرگترین شاعران دوره سامانی به نام دقیقی، به دستور نوح برای به نظم درآوردن حماسههای ایران پیش از اسلام تلاش بسیار کرد؛ اما پس از سرودن بیش از هزار بیت، کشته شد. این تلاش بعدها زمینهساز شکلگیری شاهنامه فردوسی شد.
بعد از مرگ نوح، پسرش منصور دوم با حمایت سرداری سرشناس به نام «فائق خاصه» و افسری ترکزبان به نام «بکتوزون» به حکومت رسید. او فرماندهی ارتش نیشابور را به بکتوزون سپرده بود. بااینحال، سلطان محمود غزنوی نارضایتی خود را از این موضوع با نوشتن نامهای به منصور ابراز داشت. محمود در نامه نوشت که امیر نوح دوم پیشتر خراسان را به او بخشیده بود. این اختلاف باعث شد که فائق و بکتوزون منصور دوم را عزل و برادرش عبدالملک را بهجای او به حکومت منصوب کنند.
آخرین پادشاه سامانی عبدالملک دوم ملقب به ابوالفوارس بود. او فقط ۹ تا ۱۰ ماه حکومت کرد و در آن مدت، اقتداری از خود نشان نداد. در نهایت نیز قراخانیان او را به اسارت گرفتند و در حبس درگذشت.
یکی از بازماندگان حاکمان سامانی اسماعیل دوم بود که تمام تلاش خود را برای حفظ بقایای حکومت سامانی به کار گرفت. او با وجود حمایت ترکان غز، در نبرد با اَیلَکخان قراخانی شکست خورد. پس از آن، عربهای بیاباننشین او را به قتل رساندند و اینچنین، حکومت سامانی فروپاشید.
امیران یا حاکمان سامانی حکمهای رسمی مأموریتهای حکومتی خود را از بغداد دریافت میکردند. آنها مجبور بودند تا گزارش مخارج بودجه را بهصورت رسمی به نظام خلیفهای اعلام کنند. در زمان جنگ، آنها مسئول مراقبت از جان خلیفه بودند و باید سکهها را به نام خلیفهی زمان خود ضرب میکردند. علاوه بر این، خطبههای نمازجمعه نیز به نام خلیفه خوانده میشد.
آنها هدایای کمابیش باارزشی برای خلیفههای بغداد میفرستادند. خلیفهی جدید نیز حاکمیت امیران را با اهدای خلعت (لباس) و دستور انتصاب کتبی تأیید و تمدید میکرد.
جدا از این اعلام وفاداریهای رسمی، امیران در تمامی مسائل دیگر در خراسان، فرارود و سیستان کاملاً آزاد و مستقل بودند. امیران میتوانستند با ادارهی امور داخلی قلمروی خود بهطور مستقل نظم و عدالت را برقرار کنند، وزیران و نمایندگان را عزل و نصب کنند، با روحانیون مشورت کنند و اصول دینی را در اجرای احکام ملاحظه کنند. این امر میتوانست حاکمیت آنها را در میان مردمشان مشروع جلوه دهد.
علاوه بر آن، اطاعتنکردن از آنها بهمعنای مخالف با قدرت مطلق مسلمین بود. هر زمانی که سرزمینهای آنها توسط ترکهای غیرمسلمان تهدید میشد، همه تحتعنوان «جنگ مقدس» یا جهاد، آمادهی دفاع از سرزمینها در برابر بیایمانها بودند.
دولت سامانیان ارکان اداری متعددی داشت که یکی از آنها دیوانسالاری متشکل از ۱۰ قسمت مختلف بود:
در دورهی سامانیان، بخارا یکی از مراکز مهم اسلامی شد و امیران سامانی برای رونق و آبادانی آن کوشیدند و شاعران و هنرمندان بسیاری در آن دیار گرد آمدند.
زبان فارسی جانی دوباره گرفت و بلندآوازگانی چون شهید بلخی، کسایی، رودکی و دقیقی را به خود دید. دقیقی و رودکی با ترکیب زبانهای فارسی محلی، زبان فارسی ملی را ارائه کردند. این زبان در دربار سامانی پذیرفته شد و میان مردم رایج گشت. هرچند زبان ادارهی امور بهدلیل فرمانبرداری و هماهنگی با خلفای عباسی زبان عربی بود. امروزه رودکی را بهخاطر تلاشهایش در جهت زندهسازی شعر فارسی با عنوان پدر شعر فارسی میشناسیم. او کتاب کلیله و دمنه را به نظم برگرداند.
برخی از کتابهای ارزشمند تاریخی مانند «تفسیر و تاریخ طبری» در این دوران به نگارش درآمد و کتابهایی مانند «تاریخ بلعمی» ترجمه شد.
امیران سامانی کتابخانهای بزرگ در بخارا تأسیس کردند که ابوعلی سینا از آن به خوبی یاد کرده است. کتاب حماسی فردوسی، شاهنامه، در زمان حکومت سامانیان و در خراسان نوشته شد. آنها همچنین نقش پررنگی در گسترش اسلام و حکمت در قلمروهای خود داشتند. درنتیجهی فعالیتهای تبلیغی آنها در مناطق ترکنشین، ترکها نیز به اسلام گرویدند. سامانیان بخارا را همانند شهر بغداد به مرکز مطالعات علمی و مذهبی تبدیل کردند.
نصربناحمد از امیران سامانی، برای اعتلای زبان فارسی بسیار کوشید و به کمک وزیران خود، ابوعبدالله جیهانی و ابوالفضل بلعمی، بخارا را به مرکز زبان فارسی تبدیل ساخت و زمینه را برای ترجمهی کتابهای عربی به فارسی فراهم کرد.
در معماری نیز با پیروی از معماری عهد ساسانی و تلفیق آن با روشهای جدید، آثار فاخری خلق شد. یکی از آثار بهجامانده از این دوره، آرامگاه اسماعیل سامانی است که الگوی ساخت آرامگاههای پس از اسلام بعد از خود شد.
در این بنا که چهارگوش ساخته شده و گنبدی بر روی آن قرار گرفته است. نگارههایی زیبا و چشمنواز قاعدهی گنبد را فراگرفته است. در زمان سامانیان، برجهایی بلند در شهرهای بخارا و اوزکند ساخته شد که بهصورت استوانهای متمایل به مخروط بودند و برای راهنمایی مسافران و دیدهبانی از شهر کاربرد داشتند.
مسجد جامع نائین، مسجد فهرج، مسجد نیریز، برج نقارهخانهی شهر ری از آثار عهد سامانی هستند. سفال، فلزکاری، بافندگی و نقاشی از دیگر هنرها و صنایع پررونق آن دوره بهشمار میروند.
سامانیان بهدلیل نوع خاص نظام حکومتی خود، در برقراری امنیت و ثبات موفق بودند. تاریخ سامانیان حاکی از آن است که کنارآمدن با شریعت و قانونهای دینی خلفای عباسی، موجب شد سامانیان به اهداف دیگر خود، مانند احیای فرهنگ ایرانی برسند. ذهنیت بیشتر مردم خراسان مملو از احساسات شدید ضدعرب بود. این جهتگیری بهدلیل ریشههای فئودالگونه و نجیبزادگی حاکمیت این سلسله، نتوانست راه به جایی ببرد. بهانهی آنان این بود که خود را مرتبط با خاندانهایی میدانستند که مدتهای مدید در آنجا زندگی میکردند.
«ایلکخانیان» گروهی از مردم بودند که در نهایت به قلمروی سامانیها حمله کردند و پیروز شدند. ایلکخانیان بیش از دو قرن در فرارود حکمرانی کردند. نکتهی جالب این است که زبان آنها در سمرقند و بخارا فارسی بود. آنها همچنین به زبان فارسی نامهنگاری میکردند. ایلکخانیان خود را پسران افراسیاب مینامیدند. این موضوع نشان میدهد که آنها تا چه اندازه تحتتأثیر فرهنگ ایرانی و دنیای افسانهای شاهنامه قرار گرفته بودند. حتی شاعران و نویسندگان آنها هم آثار خود را به فارسی مینوشتند.
فرماندهان دربار سامانی اغلب معاونان خود را از میان بردگان ترک انتخاب میکردند. در نهایت، آنها در برابر قدرت سامانیان مقاومت کردند و باعث آشفتگی و بیثباتی در سرزمینهای تحت حکومتشان شدند.
ازآنجاکه ترکها و دیلمیان در دربار بغداد درگیریهای سیاسی داشتند، سامانیان نتوانستند از آنها کمک بگیرند. علاوه بر این، آخرین امیران سامانی بسیار جوان بودند و برای حکومتکردن کارایی لازم را نداشتند. سایر امیران و دیگر افراد نیز برای قدرت قد علم کرده بودند.
تاریخ سامانیان نشان میدهد که آنها قیامهای اسماعیلیان و دیلمیان را در بخارا سرکوب کردند. سپس یک قیام شیعی دیگر در نیشابور اتفاق افتاد که سامانیان برای سرکوب آن عزم و اراده چندانی نشان ندادند. روحانیون سنی این رویکرد را تأیید نکردند. در نتیجه، اختلافنظرهایی در میان افراد در رأس قدرت به وجود آمد. دربار سامانی تسلیم خواست روحانیون شد. این تسلیمشدن، سستی و ضعف را به ساختار قدرت سامانیان وارد کرد.
در پی آن، ارتش سامانیان بهدلیل بودجهی کم و قیامهای متعددی که رخ میداد، ابراز نارضایتی کرد. مفتیها نیز در دربار سامانی قدرت را به دست گرفته بودند. در طول حکومت آنها، بودجهی بسیار کم، مالیات بسیار زیاد و نارضایتی در میان مردم و ارتش رو به افزایش بود.
در نهایت، زمانی که دشمنان بخارا را تصرف کردند، غزنویان در خراسان و ایلکخانیان در فرارود حکومت خود را شروع کردند. سبکتکین، پسر خوانده البتکین و پسرش، محمود، از فرمانداران سامانی در غزنی بودند که در دربار سامانیان تأثیرگذاری بسیار داشتند. امیران سامانی احساس میکردند که باید دربارهی همهچیز با آنها مشورت کنند. آنها به فرمانداران غزنی اسامی بسیار خوب و رضایتبخشی لقب میدادند. آنها حتی محمود را به فرمانداری خراسان منصوب کردند.
خلفای عباسی بغداد نیز فرمانداری محمود را تأیید کردند و بدین ترتیب، تاریخ سامانیان به پایان خود نزدیک میشد. سرانجام، رؤیای علاقهی محمود به حاکمیت بخارا تحقق پیدا کرد. با به قدرت رسیدن سلسلهی غزنویان، نظام حکومتی سیاسی در هر دو منطقه ادامه پیدا کرد. سایهی تضعیفشدهی بغداد نیز همچنان در آنجا مانند میراثی اجباری باقی ماند.
اگر پاسخ پرسش خود را در اینجا پیدا نکردید، در بخش دیدگاههای زیر این پست برای ما کامنت بگذارید و سوالتان را بپرسید. ما حتما به آن پاسخ خواهیم داد.
امیر اسماعیل و نصربناحمد از مهمترین فرمانروایان در تاریخ سامانیان بودند.
رودکی در دربار نصربناحمدبناسماعیل محترم بوده است. قصیدهی معروف «بوی جوی مولیان آید همی» از سرودههای این شاعر برای تشویق نصربناحمد به بازگشت به بخاراست که نشاندهندهی جایگاه ویژهی او نزد امیر سامانی است.
خاندان سامانی در ابتدا چند حکومت محلی کوچک در فرارود را اداره میکردند. بعدها این دودمان، خراسان، ری، گرگان، طبرستان و سیستان را نیز تحت فرمان خود درآورد.
سارا بهرامی به جمع بازیگران سریال «کوری» پیوست.
مهلت ارسال چکیده مقالات و آثار فرهنگی و هنری به دومین کنگره ملی بزرگداشت مقام علمی و بررسیاندیشههای حضرت آیتاللهالعظمی سید کرامتالله ملکحسینی تمدید شد.
جلسه هماهنگی برگزاری گرامیداشت روز مشروطه ۱۴۰۴
مدیر کل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی خراسان رضوی از چاپ ویرایش جدید کتاب فرنشستگان این اداره کل خبر داد.
Δ